خسارات گناه

  • درآمدی بر مبحث اخلاق (47 گفتار)

خسارات گناه

گناه خسارت­های عجيبی در باطن و دل انسان می­گذارد. اوّلين خسارت از بين بردن آن حالت حسّاس بودن و هوشياری و بيداری دل است. امام باقر7 فرمودند: ما مِنْ عَبْدٍ اِلّا وَ فِی قَلْبِهِ نُكْتَةٌ بَيْضاءُ: هيچ عبدی نيست مگر اينكه در قلب او يك لكّه­ی سفيد بزرگ است؛ يعنی روح و دلش، يك لوح سفيد بزرگ است. فَاِذا اَذْنَبَ ذَنْباً خَرَجَ فِی النُّكْتَةِ نُكْتَةٌ سَوْداءُ: هنگامی كه مرتكب گناه می­شود يك لكّه­ی سياه روی آن لوح سفيد می­افتد. فَاِنْ تابَ ذَهَبَ ذٰلِكَ السَّوادُ: اگر بلافاصله توبه كند، آن لكّه­ی سياه دوباره پاك می­شود و لوح دلش سفید می­شود. وَ اِنْ تَمادَى فِی الذُّنُوبِ زادَ ذٰلِكَ السَّوادُ حَتّیٰ يُغَطِّیَ الْبَياضَ‏: امّا اگر در گناه مداومت كند، این لكّه­ی سياه، دائم بزرگ و بزرگ­تر می­شود تا كلّ آن لوح سفيد را زیر خود می‌گیرد. فَاِذا غَطَّى الْبَياضَ لَمْ يَرْجِعْ صاحِبُهُ اِلىٰ خَيْرٍ اَبَداً:[1] هنگامی كه سياهی، كلّ اين سفيدی را زير پوشش خودش گرفت، صاحب چنين دلی دیگر ابداً بازگشتی به‌سمت خوبی و خير نخواهد داشت؛ یعنی کارش تمام است. در حديثی ديگر حضرت باقر7 فرمودند: ما مِنْ شَیْ‏ءٍ اَفْسَدَ لِلْقَلْبِ مِنْ خَطِيئَةٍ اِنَّ الْقَلْبَ لَيُواقِعُ الْخَطِيئَةَ فَما تَزالُ بِهِ حَتّٰى تَغْلِبَ عَلَيْهِ فَيُصَيِّرَ اَعْلاهُ اَسْفَلَهُ:[2] برای قلب، دل و روح انسان، هيچ چيزی تباه‌كننده­تر از خطیئات و معصیت‌ها نيست. انسان پيوسته گناه می­كند تا معصيت بر قلب او غلبه می­كند و كلّ قلب را زير پوشش خودش می­گيرد و انسان را خفه می­كند. چنين فردی چه می­شود؟ فَيُصَيِّرَ اَعْلاهُ اَسْفَلَهُ: اين انسان واژگون می‌شود، زير و رو می­شود. فردی كه در حال سلامتش از محبّت خوشش می­آيد و از کینه­توزی و عداوت بدش می‌آید، صدوهشتاد درجه فرق می‌کند، عکس می­شود! حالا از عداوت و كينه­توزی خوشش می­آيد و از محبّت بدش می‌آید. از دروغ خوشش می­آید، از راستی بدش می‌آید. از گذشت بدش می­آيد، از حقد و كينه و ... خوشش می­آيد. شخصيّتش واژگونه می­شود. ولی دل انسانی كه بیدار است، حسّاس است، علامتش اين است كه وقتی كار بدی می­كند، بلا‌فاصله می­گويد: آخ! اين چه كاری بود من كردم؟! ای كاش توانسته بودم جلوی خودم را بگيرم. اين حالت مذمّت درونی، تنبّه و ندامت باطنی از علائم زنده بودن و بيدار بودن دل است. امّا وقتی او در گناه مداومت كرد، اين حالت از بين خواهد رفت. گناه انجام می­دهد و هيچ حالت ندامت باطنی هم ندارد! كسی كه روح و دلش بيدار است، باطنش حسّاس است، باطن او ادراك دارد؛ یعنی دریافت­های باطنی دارد. امّا وقتی بیش از حد به معصیت‌ها آلوده شد، اين حالت ادراكات معنوی از بين می­رود و ديگر آن حقایق باطنی را نمی­بيند. دیگر هيچ حسّی هم از آن حقايق معنوی ندارد.

دومين چيزی كه با افراط در معاصی ايجاد می‌شود، قساوت قلب است. لطافت­های روحی انسان، در اثر معاصی از بين می­رود. انسانی كه سالم است روحش از محرّک­های معنوی تأثير می‌پذيرد؛ ولی وقتی در اثر گناه به قساوت قلب مبتلا شد، ديگر محرّک­های معنوی نمی‌تواند روی روح او تأثیر بگذارد. مثال بزنم تا برایتان ملموس­تر شود؛ ديده‌ايد بعضی وقت­ها فلانی به يك مجلس روضه يا دعا و نيايش یا یک مجلس عرفانی می­رود، همه چنان در فضای آن مجلس به هيجان معنوی آمده­اند، اشك­ها از چشم‌ها جاری است، و همه­ی اهل اين جلسه حال منقلبی دارند، امّا اين بنده­ی خدا اصلاً ككش هم نمی­گزد! همین‌طور می­نشیند و زل زل نگاه می­کند! يعنی روح، آن حالت تأثير­پذيری از محرّك­های معنوی را از دست داده است؛ لطافتش را از دست داده است. اگر اين قساوت قلب در اثر گناه زياد شود، كم‌كم  بيرون می­زند و روی ظاهر شخص هم مشهود می­شود. اوّلين جا در ظاهر انسان که آثار گناه در آن مشهود می­شود، کجاست؟ اوّلین جا چشم است. چون چشم خيلی مخبر صادقی است و خيلی صاف از باطن انسان حرف می­زند. برخلاف زبان كه دروغ می­گوید، چشم‌ها راستِ راست می‌گويند. همين الآن من به چشم­های شما نگاه می­كنم، صافِ صاف دارند با من حرف می­زنند. چشم‌ها راست می­گويند و از باطن انسان­ها خبر می­دهند. حالت چشم كاملاً گويای حالت درونی و روحی انسان است. اين اوّلين جاست. اوّل در چشم ظاهر می­شود. دومين جايی كه ظاهر می­شود كجاست؟ رنگ لب­ها هم از حالت درونی و باطنی افراد خبر می­دهد. بعد هم کم‌کم اصلاً كلّ چهره تأثیر می­پذیرد. يعنی انسانی كه در گناه افراط می­كند، كم‌كم كلّ چهره­اش اصلاً تیره می­شود. چهره سیاه می­شود! چهره را كه نگاه می­كنی، سياهِ سياه است! نه اینکه پوستش سياه است، خیر! پوستش هم ممكن است خيلی سفيد باشد، با كرم‌پودر و ... سفيد­تر هم بكند، امّا اینها اثر ندارد و آن سیاهی سر جایش است. آن سياهی معنوی با اين چيزها قابل مخفی كردن نيست. آن سياهی وجود دارد. آن نور از بين می­رود. من فكر می­كنم خود شما تا حدودی اين احساس را داريد؛ بعضی از افراد را که می‌بينيد قيافه­شان نورانی است؛ بعضی­ هم چهره­شان كدر و گرفته است؛ ولو خيلی هم خوشگل و ظاهر جسمانیش آرايش كرده است، امّا قيافه را که نگاه می­كنی تيره و گرفته است. بعضی­ها را که نگاه می­كنی، نور دارند. من سر کلاس‌ها که نگاه می‌کنم، بعضی از بچّه­های خیلی نورانی را می‌بینم. کم‌کم شديد می­شود به‌گونه­ای كه افراد معمولی هم می­فهمند. دیدید بعضی از افرادی كه خيلی اهل پليدی و گناه هستند، اصلاً حالت چهره­شان برمی­گردد و چشم­ها یک حال بدی دارند. اينها دیگر خيلی گناهانشان شديد شده و به ظاهرشان آمده است. اين قساوت دل، عواطف را سرکوب و نابود می­كند و فرد را تبديل به يك آدم پرخاشگرِ خشن و قسیّ­القلبی می­کند؛ ديگر لذّت عبادت و نيايش را نمی­تواند بچشد. می­گويد اين كارها چيست که شما می­كنيد!؟ اگر بگويی رفتم دعا خواندم کیف کردم، می­گوید این شِرّ و وِرها چیست! نماز خواندم كيف كردم! اصلاً نمی­تواند این را بفهمد. حلاوت نيايش و عبادت را دیگر احساس نمی­كند. اميرالمؤمنين7 فرمودند: ما جَفَّتِ الدُّمُوعُ‏ اِلَا لِقَسْوَةِ الْقَلْبِ وَ ما قَسَتِ الْقُلُوبُ‏ اِلَا لِكَثْرَةِ الذُّنُوبِ:[3] يكی از علائم قساوت قلب اين است كه اشك به چشم انسان می‌خشكد. دیگر چشم او به نم اشك معنوی، تر نمی­شود. فرمودند: اشك­ها نمی­خشكند مگر در اثر قساوت قلب و دل­ها قسی نمی­شوند، مگر در اثر فراوانی گناه و معصيت. در يك حديث قدسی است كه خدای متعال فرمود: آسان­ترين و كمترين كاری كه با بنده­ی شهوتران خودم می­كنم، اين است كه حلاوت نيايش، عبادت و ذكر خودم را از او سلب می­كنم. ديگر نمی­تواند شيرينی­های معنوی را بچشد.[4]

 دو نوع گناه داريم؛ يك دسته گناهان قلبی است و يك دسته گناهان قالبی. گناهان قالبی گناهانی است كه با اعضاء ظاهری پيكرمان انجام می­دهيم. لقمه­ی حرامی می­خورد، سخن دروغی می­گويد، نگاه آلوده­ای می­كند، دلی را می­شكند؛ یعنی كاری ظاهری­ كه با پيكر ظاهری انجام می­شود. گناهان قلبی، همان گناهان باطنی انسان است؛ مثل سوءظن به يك برادر يا خواهر مؤمن. فرمود: اِنَّ‏ بَعْضَ‏ الظَّنِّ‏ اِثْمٌ:[5] این گناه، گناه قلبی و باطنی است. يك‌سری گناه قلبی داريم و يك‌سری گناه قالبی. قرآن هم اشاره كرد: وَ لٰكِنْ يُؤاخِذُكُمْ‏ بِما كَسَبَتْ قُلُوبُكُم:[6] شما را در برابر آن چيزهايی كه قلب­های شما كسب می­كند، موأخذه خواهيم كرد؛ که همان گناهان قلبی است.

اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

 

 

[1]. کلینی، کافی، ج 2، ص 273؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 70، ص 332 و حرّ‌عاملی، وسائل‌الشیعه، ج 15، ص 303.  

[2]. کلینی، کافی، ج 2، ص 268؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 70، ص 312 و حرّ‌عاملی، وسائل‌الشیعه، ج 15، ص 301.  

[3]. صدوق، علل‌الشّرایع، ج 1، ص 81؛ فتال‌نیشابوری، روضة‌الواعظین، ج 2، ص 420 و مجلسی، بحارالانوار، ج 67، ص 55.

[4]. ... اَوْحَى اللهُ اِلىٰ داوُودَ 7لا تَجْعَلْ‏ بَيْنِی‏ وَ بَيْنَكَ‏ عالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْيا فَيَصُدَّكَ عَنْ طَرِيقِ مَحَبَّتِی فَاِنَّ اُولٰئِكَ قُطّاعُ طَرِيقِ عِبادِیَ الْمُرِيدِينَ اِنَّ اَدْنىٰ ما اَنَا صانِعٌ بِهِمْ اَنْ اَنْزِعَ حَلاوَةَ مُناجاتِی عَنْ قُلُوبِهِمْ:کلینی، کافی، ج 1، ص 46؛ صدوق، علل‌الشّرایع، ج 2، ص 394 و حرّ‌عاملی، فصول‌المهمّة، ج 1، ص 606.

[5]. سوره‌ی حجرات، آیه‌ی 12.

[6]. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 225.


دریافت فایل

دانلود