آیه‌ی مشورت (8آذر89)

  • مبحث امامت و ولایت (76 گفتار)
  • مدیریت اسلامی (4 گفتار)

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمـٰنِ الرَّحِیمِ

نقل مطالب این سایت صرفاً با ذکر منبع (www.ahlevela.ir) مجاز است.

آیه‌ی مشورت

کلید واژه‌ها: قرآن، مشورت، مدیریّت پیامبر6، علم الهی، عقل بشری، تعامل با مردم، مدیریّت در سازمان، تغییر در سازمان، کارکنان، کاهش مقاومت، تقویت تفکّر، رشد، احساس مشارکت، علاقه‌مندی، اسوه و الگو.

پرسش: در سوره‌ی آل‌عمران خداوند متعال به پیامبر6 می‌فرماید: وَ شاوِرْهُمْ‏ فِی‏ الْاَمْرِ. چرا پیامبر6 با علم الهی خود باید با کسانی که از نظر علمی پایین‌تر هستند، مشورت کنند؟ آیا انسانی که از نظر علمی بالاتر است، باید با کسانی که از نظر علمی پایین‌ترند، مشورت کند؟

سؤال خوبی است. پرسیده‌اند: طبیعتاً انسان مشورت می‌کند تا به چیزی که نمی‌فهمد، به کمک مشورتی که از دیگران می‌گیرد، پی ‌ببرد. وقتی انسان از افراد مورد مشورتش دانا‌تر است و چیزهایی را می‌فهمد که آنها عقل و دانششان به آن نمی‌رسد، به چه دلیل با آنها مشورت کند؟ یقین داریم که علم پیغمبر6 علم الهی است و به اقیانوس بیکران علم الهی وصل است. ایشان چه نیازی به عقل و فهم بشر عادی دارد که بخواهر آنها کمک بگیرد؟ و برای پی بردن به حقایق به فکر آنها اتّکاء کند؟ پیامبر6 بی‌نیاز است. حال که بی‌نیاز است، چرا قرآن فرمود: وَ شاوِرْهُمْ‏ فِی‏ الْاَمْرِ: با آنها در کار مشورت کن؟

پاسخ: ببینید! یکی از کارکردهای مشورت این است که انسان آنچه را نمی‌داند و عقلش به آن نمی‌رسد، علمش به آن نمی‌رسد، با افزودن عقل و علم دیگران به عقل و علم خود از رهگذر مشورت، بفهمد و به آنها پی ‌ببرد. امّا تنها کارکرد مشورت این نیست. مشورت آثار سازنده‌ی دیگری هم دارد؛ چنان‌که آیه‌ی شاوِرْهُمْ‏ فِی الْاَمْرِ، ناظر است بر نقش رهبری و مدیریّت پیامبر6 در جامعه‌ی اسلامی. فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ: ای پیغمبر! تو از رهگذر رحمت الهی است که با مردم نرمخو شدی  وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ: و اگر فرد درشتخو و سخت‌دلی بودی، مردم از اطرافت پراکنده می‌شدند. پس الآن صحبت از تعامل پیامبر6 به‌عنوان رهبر و مدیر است با مردم تحت رهبری و مدیریّتشان. بعد می‌فرماید: فَاعْفُ عَنْهُمْ: اگر خطایی از مردم سر زد، بزرگوارانه آنها را ببخش؛ بر آنها خیلی سخت نگیر. وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ:[1] علاوه بر اینکه تو به‌عنوان رهبر و مدیر و به‌عنوان رئیس، زیردستانت را می‌بخشی، [از خدا هم برای ایشان طلب مغفرت کن]؛ چون تخلّف از تو، تخلّف از خدا هم هست. همان‌طور که مَنْ‏ يُطِعِ‏ الرَّسُولَ‏ فَقَدْ اَطاعَ‏ اللهَ‏:[2] کسی که از پیامبر6 اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است، در نقطه‌ی مقابل آن هم کسی که از رسول6 عصیان کند، در واقع از خدا سرپیچی کرده است؛ لذا می‌فرماید علاوه بر اینکه خودت آنها را می‌بخشی، از خدا هم برای ایشان طلب مغفرت کن. وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْاَمْرِ فَاِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ:[3]و با مردم در کار مشورت کن. پس آنگاه که مصمّم شدی و تصمیم گرفتی، بر خدا توکّل کن، تصمیم خود را اعلام کن و به اجرا بگذار. پس اینجا می‌بینیم که نقش پیامبر6 به‌عنوان مدیر و رهبر جامعه مطرح است که در تعامل با مردم چگونه باید رفتار کنند.

حالا ببینیم مدیر در مشورتی که با افراد زیرمجموعه‌اش می‌کند، چه بهره‌هایی می‌برد؟ مشورت کردن چه فوایدی دارد؟ غیر از موردی که گفتم انسان به کمک عقل دیگران چیزی را می‌فهمد که عقل خودش به‌تنهایی به آن نمی‌رسید، دیگر چه فواید و بهره‌هایی دارد؟ یکی از بهره‌هایش این است که کارکنان و افراد تحت مدیریّت، احساس شخصیّت می‌کنند. وقتی مدیر به آنها میدان داد و گفت اگر نظری دارید، پیشنهادی دارید، انتقادی دارید، راهکاری بهتر از این روشی که انجام می‌دهیم به ذهنتان آمده است، مطرح کنید؛ احساس می‌کنند فقط یک پیچ و مهره نیستند؛ در سیستم فقط یک ابزار نیستند؛ احساس می‌کنند مدیر برایشان شخصیّت قائل است. این یک عامل مثبت است که فرد را به سازمان و مجموعه‌ای که در آن کار می‌کند، به مدیری که برایش کار می‌کند، علاقه‌مند می‌کند؛ چون می‌بیند مدیر مثل پیچ و مهره، میز و صندلی، مثل ابزار بی‌جان و  بی‌روح با افرادش رفتار نمی‌کند؛ برایشان شخصیّت قائل است؛ نظرشان را می‌خواهد؛ این یکی از آثار مثبت مشورت کردن است.

اثر دوم: مشورت کردن سبب می‌شود که افراد زیرمجموعه، از حدّ یک مُجری صِرف بالاتر بیایند؛ راجع‌به فعّالیّت‌هایی که انجام می‌دهند، فکر کنند؛ اینکه دستور‌العملی از بالا بیاید و آنها فقط تکرار کنند، نباشد. مدیر می‌گوید: بنشینید فکر کنید. با فکر کردن، کارکنان زیر‌مجموعه‌ی مدیر رشد می‌کنند. وقتی آنها را تحریک می‌کند که فکر کنید آیا روشی بهتر از این کاری که الآن داریم انجام می‌دهیم، به ذهنتان می‌آید، آنها با فکر کردن، مشورت کردن، و با شرکت در گفتگوی متقابل، رشد می‌کنند. این یکی از فواید بسیار خوب مشورت کردن است. از این طریق، کارکنان زیرمجموعه‌ی مدیر، رشد  می‌کنند، ساخته می‌شوند و فکرشان توسعه پیدا می‌کند.

فایده‌ی سوم مشورت: اگر مدیر به یک تصمیم جدید برسد و بخواهد در مورد کاری که سال‌هاست طبق الگوی ثابتی انجام می‌شود و طبیعتاً همه‌ی کارکنان زیردست مدیر به آن مسلّطند، عادت کرده‌اند، مهارت پیدا کرده‌اند و آن کار خیلی روان برایشان قابل انجام است، روش کار را تغییر دهد؛ کارکنان به روش جدید آشنا نیستند؛ برای آنها روان نیست؛ لذا هم نگران این هستند که نکند اشتباه کنند و هم برایشان سخت است؛ در حالی که روش قبلی را سال‌ها انجام داده بودند و برایشان خیلی ساده بود. لذا هم به‌دلیل اینکه نگرانند که نتوانند روش جدید را به‌خوبی انجام دهند و هم به‌دلیل اینکه اساساً به روش قدیمی خیلی مسلّط بودند و روش جدید برایشان نا‌آشناست، معمولاً در برابر تغییری که مدیر می‌خواهد در سازمان ایجاد کند مقاومت می‌کنند؛ ایستادگی می‎کنند؛ همکاری نمی‌کنند؛ کاری می‌کنند که مدیر پشیمان شود و بگوید همان روش قدیمی‌ را ادامه دهیم.

مدیر چگونه می‌تواند مقاومت در برابر تغییر را از بین ببرد؟ این یکی از سؤال‌هایی است که در بحث مدیریّت سازمان‌ها مطرح است. مقاومت در برابر تغییر را چگونه می‌توان از بین برد؛ که هم در سازمان تغییر ایجاد کنیم، هم با مقاومت کارکنان زیرمجموعه‌مان مواجه نشویم؟ بهترین راه همین مشورت است. فرض کنید من می‌خواهم روش جدیدی در سازمانم حاکم کنم؛ مطالعات هم انجام داده‌ام و از نظر تخصّصی به اینکه واقعاً این تغییر لازم است، رسیده‌ام. اگر این تغییر را به‌صورت یک دستور و بخشنامه به زیرمجموعه‌ام ابلاغ کنم، همان مقاومت صورت می‌گیرد. امّا اگر این کار را نکنم؛ بلکه کارکنان زیرمجموعه‌ام را جمع کنم، بگویم دوستان راجع‌به فلان مسأله چه نظری دارید، فکر می‌کنید این کاری که می‌کنیم خوب است، درست است، غلط است، نظراتتان را بگویید؛ به همه‌ میدان بدهم که حرف بزنند و کم‌کم خودم بدون اینکه‌ بگویم چه تصمیمی می‌خواهیم بگیریم، میان بحث‌های آنها، اطّلاعاتی را مطرح کنم که آنها را به همان نتایجی می‌رساند که من از قبل به آن رسیده‌ام؛ در این صورت، با اطّلاعاتی که کم‌کم وارد این مجموعه‌ای می‌کنم که دارند با هم مشورت می‌کنند، نظر می‌دهند، موافقت می‌کنند، مخالفت می‌کنند،... ذهن آنها به‌سمت همان هدفی می‌رود که من از قبل با مطالعه به آن رسیده‌ام. لذا بعد از یکی دو ساعت که بحث می‌کنند، عملاً به همان نتایجی که من از قبل براساس مطالعات کارشناسانه پیش‌بینی کرده بودم، می‌رسند. یعنی جمع دقیقاً به همان تصمیم و تغییری که من می‌خواستم ایجاد کنم، می‌رسند. بعد هم آخر جلسه می‌گویم: دوستان، خیلی ممنون که در این جلسه و در بحث‌ها شرکت کردید. بنابراین به این نتیجه رسیدید که باید چنین تغییری بدهیم؟ همه می‌گویند بله؛ به این نتیجه رسیدیم. بعد می‌گویم: خیلی خوب، اگر به این نتیجه رسیدید، از فردا به این روش کار کنیم. در نتیجه، آنها احساس نمی‌کنند این تغییری که اتّفاق می‌افتد، از بالا دیکته شده یا کسی آنها را آدم حساب نکرده؛ مدیران پشت درهای بسته تصمیم گرفته‌اند و به آنها ابلاغ کرده‌اند که اجرا کنند. احساس می‌کنند این تصمیمی است که خودشان گرفته‌اند؛ به همین دلیل در اجرای آن تصمیم همکاری خیلی بیشتری می‌کنند و مقاومت نمی‌کنند. این هم یکی از فایده‌های مشورت است که مقاومت در برابر تغییر را از بین می‌برد.

مشورت فواید زیاد دیگری هم دارد؛ امّا اینجا کلاس مدیریّت نیست که بخواهم همه‌ی این بحث‌ها را باز کنم. ولی با همین چند موردی که گفتم، دیدید غیر از اینکه شخص با مشورت بخواهد از عقل دیگران استفاده کند تا به یک نتیجه‌ی بالاتری برسد، فواید دیگری هم وجود دارد. لذا اگر خدا پیغمبراکرم6 را امر به مشورت می‌کند، ناظر بر این نقش‌ها و تأثیرات سازنده هم می‌تواند باشد؛ و به این معنا نیست که پیامبر6 نیازمند دانایی‌های مردم هستند. خیر؛ ایشان به علم الهی متّصلند و بی‌نیازند. ایشان عقل کلّ هستند؛ بی‌نیاز از عقول ما هستند؛ امّا مشورت ایشان با مردم این فواید را دارد و می‌تواند به این دلایل باشد.

یک نکته‌ی دیگر هم این است که پیغمبراکرم6 جدای از اینکه دارای عصمت و علم الهی است، یک الگوست: لَقَدْ كانَ‏ لَكُمْ‏ فِی رَسُولِ‏ اللهِ‏ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ:[4] پیغمبراکرم6 یک الگوی نیکو برای تأسّی کردن در همه‌ی ابعاد است؛ در همه‌ی ابعاد؛ نماز خواندن پیغمبر6 برای ما الگوست، ازدواج کردن پیغمبر6 برای ما الگوست، جنگیدن پیغمبر6 برای ما الگوست؛ همه چیزِ پیغمبر6 الگوست. ولذا یک جنگاور باید از جنگیدن پیغمبر6 الگو بگیرد؛ یک پدر خانواده باید از نقش پدرانه‌ی پیغمبر6 الگو بگیرد. افراد می‌توانند از هر بُعد از اَبعاد شخصیّت پیغمبر6 الگو بگیرند. حالا یک مدیر می‌خواهد از پیغمبر6 الگو بگیرد. آن مدیر که معصوم نیست؛ علم الهی ندارد؛ او به‌راستی نیازمند اطّلاعات زیرمجموعه‌اش است. ممکن است کارکنان زیرمجموعه‌ی او به چیزهایی توجّه کنند، چیزهایی به ذهنشان برسد که این مدیر به‌راستی فکرش به آنجا نرسد. اینجاست که این مدیر غیرمعصومی که می‌خواهد این سازمان و این مجموعه را اداره کند، باید الگویی داشته باشد که از آن الهام بگیرد که باید با زیرمجموعه‌اش مشورت کند و از فکر آنها بهره گیرد. لذا پیغمبر6 در نقش اسوه بودن و الگو بودنشان برای مدیران غیرمعصوم و غیر برخوردار از علم الهی باید مشورت کنند تا دیگران یاد بگیرند؛ پشت در بسته نروند تصمیم بگیرند؛ واقعاً با مجموعه‌ای که تحت مدیریّتشان است مشورت کنند؛ فکر نکنند خودشان عقل کلّ هستند و دیگران هیچ چیز    نمی‌فهمند. واقعاً گاهی اوقات زیرمجموعه‌ها می‌توانند متوجّه نکته‌هایی شوند که مدیر با همه‌ی تَجارب و تحصیلاتش متوجّه آن نکته‌ها نیست و در نتیجه به حرف‌ها و نظرات زیر مجموعه‌اش نیاز دارد.

 

اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهم

نقل مطالب این سایت صرفاً با ذکر منبع (www.ahlevela.ir) مجاز است.

 

 

[1]. سوره‌ی آل‌‍‌عمران، آیه‌ی 159.

[2]. سوره‌ی نساء، آیه‌ی 80.

[3]. سوره‌ی آل‌‍‌عمران، آیه‌ی 159.

[4]. سوره‌ی احزاب، آیه‌ی 21.


دریافت فایل

دانلود